بشارت
عشــــــق در راه است......
 
 

 بسم الله الرحمن الرحیم 

به امید تاثیر بیشتر و گسترش روشنگری

 

از تاریخ 25 تیر وبلاگ بشارت در این آدرس

www.roshangari.blog.ir 

با همت بیشتر به کارخود  ادامه می دهد. 

ان شاء الله

با حضور و نظرات خوبتون مرا یاری کنید

http://roshangari.blog.ir/


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:www,roshangari,blog,ir, :: 18:43 :: توسط : هدی شاه محمدی

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

چه خوب شد آمدید

 

در این روزهایی که غیبت مولا دارد ذره ذره درد را در وجودمان می نشاند,چه خوب است که هستید. کاش سربازان خوبی برایتان باشیم و بغضی نشویم بر انبوه اندوهتان. کاش سایه شما بر سر ما بماند و روزی همه با هم پشت سر شما به مولایمان  متصل شویم برای نماز.

 

 

 

تو قرار منی و من مدارت.....و چه قرار و مداری بهتر از این یا ایها  العزیز...

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:تولد,آقا,خامنه ای,حضرت,ماه,سید علی,, :: 17:7 :: توسط : هدی شاه محمدی

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

وصایای خدیجه کبری

 



زمانی که بیماری او شدت یافت؛ به رسول خدا عرض کرد:

«یا رسول اللّه! اسمع وصایای؛ ای رسول خدا! وصیتهای مرا بشنوید»؛ 


یعنی این آخرین سخنان من است که در این لحظات پایانی به شما عرض می کنم. 
بعد شروع کرد یک یک آنها را بیان کردن:

«أولا، فإنی قاصرة فی حقك، فاعفنی یا رسول اللّه؛ نخست اینکه من در حق شما کوتاهی کردم؛ تقاضا دارم مرا ببخشید».

رسول خدا در پاسخ فرمود: 

«حاشا و كلا، ما رأیت منك تقصیرا فقد بلغت جهدك و تعبت فی ولدی غایة التعب، و لقد بذلت أموالك و صرفت فی سبیل اللّه مالك؛
هرگز چنین نیست؛ نه تنها من از شما کوچکترین کوتاهی ندیدم؛ بلکه شما تمام تلاشت را کردی و در تربیت و رسیدگی به امور فرزندان نهایت سختی را به جان خریدی و آنچه از مال دنیا داشتی همه را در راه خدا صرف کردی».

عرض کرد: 
«یا رسول اللّه! الوصیة الثانیة؛ أوصیك بهذه- أشارت إلى فاطمة علیها السّلام- فإنها یتیمة غریبة من بعدی فلا یۆذینها أحد من نساء قریش و لا یلطمن خدّها و لا یصحن فی وجهها و لا یرینها مكروها؛ 

وصیت دوم من این است - در همین حال اشاره کرد به فاطمه سلام الله علیها - این دختر بعد از من یتیم و تنها می شود، مراقب باشید کسی از زنان قریش او را اذیت نکند؛ سیلی به صورت او نزند؛ کسی به روی او فریاد نکشد؛ کاری نکنند که او ناراحت شود».
«و أما الوصیة الثالثة، فإنی أقولها لابنتى فاطمة علیها السّلام و هی تقول لك، فإنی مستحیة منك یا رسول اللّه؛
و اما وصیت سوم که من آن را به دخترم فاطمه علیها السلام می گویم؛ او به شما عرض کند ؛ زیرا حیا می کنم خودم مستقیما از شما بخواهم».

فقام النبی صلّى اللّه علیه و آله و خرج من الحجرة، فدعت بفاطمة علیها السّلام و قالت : ‏

در این هنگام رسول خدا برخاست و از اتاق خارج شد. خدیجه کبری، فاطمه زهرا علیهاالسّلام را به نزدیک طلبید و به او چنین گفت:
«یا حبیبتی! و قرة عینی، قولی لأبیك: إن أمی تقول: إنی خائفة من القبر، أرید منك رداءك الذی تلبسه حین نزول الوحی؛ تكفننی فیه؛ 

عزیز دلم! و ای شادی قلبم! به پدرت بگو مادرم می گوید: من از قبر می ترسم درخواست دارم مرا در آن عبایی که هنگام نزول وحی بر تن داشتید کفن کنید».
 
فاطمه علیهاالسّلام از اتاق خارج شد و پیام مادرش خدیجه را به پدرش رسول خدا رساند.
حضرت بلافاصله برخاست و آن عبا را تقدیم فاطمه علیهاالسّلام کرد. 
وقتی زهرا علیهاالسّلام عبا را آورد حضرت خدیجه علیهاالسّلام بسیار خوشحال شد. 


وقتی حضرت خدیجه علیهاالسّلام رحلت کرد؛ رسول خدا، خود، او را غسل داد و حنوط کرد.
وقتی نوبت به کفن رسید، جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد:
 

یا رسول الله! خداوند به شما سلام رسانده و به صورت ویژه مورد تحیت و اکرام قرار می دهد و به شما می فرماید:
 

«إن كفن خدیجة من عندنا، فإنها بذلت مالها فی سبیلنا؛ 


کفن خدیجه با ماست؛ چرا که ثروتش را در راه ما داد».
 
سپس جبرئیل، کفنی آورد و گفت: 

«یا رسول اللّه! هذا كفن خدیجة و هو من أكفان الجنة، أهداه اللّه إلیها؛
 

رسول خدا! این کفن خدیجه است که خداوند آن را از پارچه های بهشتی به او هدیه داده است».
 

رسول خدا همسر مکرمه اش را ابتدا با عبای خود و سپس با آن پارچه بهشتی کفن کرد که به این ترتیب حضرت خدیجه با دو کفن، کفن شد، یکی از خدا و دیگری از رسول خدا.

پیكر پاك و مقدس حضرت خدیجه علیهاالسّلام پس از مراسم كفن و اقامه نماز به دامنه كوه «حجون» برده شد و در نزدیکی مرقد مطهر حضرت ابوطالب به خاك سپرده شد. پیامبر رحمت، خود وارد قبر شدند و جسد مقدس حضرت خدیجه علیهاالسّلام را با دست مباركشان در دل خاك قراردادند.

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 23 تير 1392برچسب:حضرت خدیجه,وفات,سالروز,وصیت,, :: 16:10 :: توسط : هدی شاه محمدی

**دعای روز اول ماه مبارک رمضان **
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ.


خدایا قرار بده روزه مرا در آن روزه داران واقعى وقیام وعبادتم در آن قیام شب زنده داران وبیدارم نما در آن از خواب بى
خبران وببخش به من جنایتم را در این روز اى معبود جهانیان ودر گذر از من اى بخشنده جنایات كاران.


 

O Allah , on this day make my fast the fast of those who fast sincerely , and my standing up in prayers of who stand up in prayer obediently, awaken me in it from the sleep of the heedless, and forgive me my sins , O God of the worlds and forgive me, O one who
forgives the sinners.
 
 
 
 

** دعای روز دوم ماه مبارک رمضان **
 

بسم الله الرحمن الرحیم
 
اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الى مَرْضاتِكَ وجَنّبْنی فیهِ من سَخَطِكَ ونَقماتِكَ ووفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِكَ برحْمَتِكَ یا أرْحَم َالرّاحِمین
 

خدایا نزدیك كن مرا در این ماه به سوى خوشنودیت وبركنارم دار در آن از خشم وانتقامت وتوفیق ده مرا در آن براى خواندن آیات قرآن به رحمت خودت اى مهربانترین مهربانان.
 
 
O Allah , on this month , take me closer towards Your pleasure , keep me away from Your anger and punishment , grant me to opportunity to recite Your verses of the Quran, by your mercy , O the most merciful .
 
 
 

** دعای روز سوم **


بسم الله الرحمن الرحیم
 
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ كلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِكَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.
 
 
خدایا روزى كن مرا در آنروز هوش وخودآگاهى را ودور بدار در آن روز از نادانى وگمراهى وقرار بده مرا بهره وفایده از هر چیزى كه فرود آوردى در آن به بخشش خودت اى بخشنده ترین بخشندگان.
 
O Allah , on this day grant me ,wisdom and awareness, keep me away from foolishness and pretension , grant me a share me every blessing You send down by You generosity , O the most Generous
 
 
 
** دعای روز چهارم **


بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِكَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُكْرَكَ بِكَرَمِكَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْكَ وسِتْرِكَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.

خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت وبچشان در آن شیرینى یادت را ومهیا كن مرا در آنروز راى انجام سپاس گذاریت به كـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت وپرده پوشى خودت اى بیناترین بینایان.

O Allah , strengthen me in carrying out your commands , let me test your sweetness of your rememberance, grant me through Your Graciousness , that I give thanks to You , protect me on this day with Your protection and cover, O the most discerning of those who see
 
 
 

** دعای روز پنجم **
 
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
 
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَک الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِک المُقَرّبینَ بِرَأفَتِک یا ارْحَمَ الرّاحِمین .
 
 
خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان وقرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته و فرمانبردارت و قرار بده مرا در این روز از دوستان نزدیکت به مهربانى خودت اى مهربان ترین مهربانان .
 
 
 

O Allah , on this day place me among those who seek forgiveness , place me among Your righteous and obedient servants, and place me among Your close friends, by Your kindness, O the most Merciful
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:Ramadan,Dua,30 days,دعا,ماه رمضان,روزها,دعا به انگلیسی,prayer in English,, :: 18:57 :: توسط : هدی شاه محمدی

بسم الله الرحمن الرحیم

Ramadan

رمضان

Ramadan is a month of ALLAH, Whose Beginning is mercy, Whose middle is forgiveness, Whose end is freedom from fire

ماه رمضان ماه خداوند است،شروع آن رحمت است،  وسط آن بخشش و پایان آن آزادی از آتش است

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 17 تير 1392برچسب:ramadan,Ramadan,رمضان,ماه خدا,forgivness,freedom,mercy, :: 19:51 :: توسط : هدی شاه محمدی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خداحافظ...

نبــــود..؟ خوب فکر کنید...دارم می روم..! اگر بروم یک سال دیگر باید منتظرم بمانید...!! تا من هستم بگذارید خودم وساطت کنم... حل می شود به امید خدا.. این پا در میانی ها کار من است! هر چه گفتنی است بگو..بین خودمان می ماند,من و شما و خدا. هر چه بخشیدنی است ببخش ..مبادا با  کینه و دلخوری به استقبال رمضان بروی..درست است این برادر ما خیلی آقاست ..ولی توقعش هم بالاتر است! هر چه سبک بار تر از آلودگی ها به پیشوازش بروی, جای بیشتری برای سوغاتی هایش باز می کنی.از ما گفتن بود!  کم کم باید راهی شوم...راه رفتنی را باید رفت.. تا سال دیگر کی مرده زنده!! شاید دیگر مرا ندیدی...هر چه گفتنی است بگو.. می دانم دلت برای صلواتم تنگ می شود...برای مناجاتم...می دانم,ولی خودت  نمی دانی...... روی ماه رمضان را دیدی,سلام مرا هم به او برسان

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 16 تير 1392برچسب:رمضان,شعبان,, :: 18:6 :: توسط : هدی شاه محمدی

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

غمگین از ندیدنت

 

بچه تر که بودم خواب های قشنگ تری می دیدم... خوب یادم هست...,چهارم دبستان بودم و  دیگر یک سالی بود حجاب و دین برایم جدی تر شده بود , یک شب...عجب شبی بود..هیچ وقت از یادم نمی رود,خواب عجیب و زنده ای دیدم,احساس می کردم واقعا در آن محیطم... بیابانی بود با تپه های کوچک و بزرگ و بوته های خار  و دیوار قدیمی و فرسوده ای  از آجرهای گلی که من و چند بچه دیگر روی آن نشسته بودیم, دیوار بلندی نبود...از بالای دیوار پاهایمان را پایین انداخته بودیم و منظره را تماشا می کردیم... و آن منظره زیباترین منظره زندگی من است با این که در خواب بود....   مردی چارشانه و قد بلند با لباسی بلند و سفید و موهایی که تا روی شانه هایش بود , نمی دانم از کجا ولی در خواب می دانستم که امام زمان است ...در برق آفتاب آجر  کاهگلی از زمین بر می داشت و دیواری که تقریبا خراب شده بود و روبروی ما بود را ترمیم می کرد... و در این حین با ما بچه ها هم حرف می زد, حرف هایش به جز جمله آخر که مستقیما مخاطب قرار گرفتم یادم نیست,به من گفتند: به آنها بگو زود می آیم و با چهره اشاره ای کردند که یعنی قول بده و یادت نرود.. چهره ای مهربان و زیبا, از خواب که بیدار شدم هیجان و خوشحالی و ناراحتی را یک جا احساس می کردم,خوشحال از دیدنش و غمگین از بیدار شدن و ندیدنش... انقدر این خواب را دوست دارم که در دلتنگی هایم چشم هایم را می بندم و آن صحنه و آن جمله را به یاد می آورم.

این خواب را برای مادرم تعریف کردم و شاید چند نفر دیگر.. هیچ وقت نخواستم زیباترین لحظاتم را برای همه بگویم, نگران بودم.... واقعا نمی دانم چرا امروز  و اینجا......

با این دنیای در هم و پر آشوب امروز, دیگر وقت تنگ است

من  منتظرم زود بیایی ...یا ایها العزیز...

 

دارد زمان آمدنت دیر می شود

دارد جوان سینه زنت پیر می شود

وقتی به نامه ی عملم خیره می شوی

اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود


ارسال شده در تاریخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:خواب,امام زمان, :: 17:3 :: توسط : هدی شاه محمدی

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

پرواز 655, زخمی بر دل آسمان یا دریا؟

 

In memory of Iranian innocent flight passengers who has been murderd by USA in 1988

 

برای من که در میان خلیج فارس زندگی می کنم ,شاید حس غریب و سوزناک تری داشته باشد یادآوری مظلومیت مردمی که از همه جا بی خبر,آرام و بی ضرر,بر فراز خلیج فارس مسافر بودند.بچه های کوچک و بزرگ و مادران و پدرانی که رویاهای زیبایی برای آنها داشتند.مسافر بودند,اصلا هواپیمای مسافر بری بود...چه شد که سفر آنها بوی خون و آتش گرفت و ناتمام ماند؟مگر ممکن است آمریکایی ها با آن همه امکاناتی که داشتند و دارند هواپیمای مسافربری را تشخیص ندهند؟یعنی انقدر ترسو هستند که مسافربری می زنند ,یا انقدر وحشی که نظامی و غیر نظامی و جنگ و غیر جنگ برایشان فرقی ندارد؟

مگر گناه این مردم چه بود؟حقوق بشر هر جا به نفعتان است معنا پیدا می کند؟مگر به اندازه کافی در تاریخ....تاریخ که ندارید...در اذهان مردم خاطرات تلخ نگذاشتید که با دادن مدال افتخار به نظامیان وحشیتان دیو صفتی خود را بیشتر به رخ کشیدید؟ فی الحال هم که سلاح می دهید به آدمخوارهای جهان و گوشه گوشه دنیا جنگ به پا می کنید!یحتمل می خواهید خیلی خوب حق بشر را کف دستش بگذارید..!! بوی تعفنتان دنیا را برداشته,باید برایتان فکری بشود.. راستی وقتی BBC هم در دفاع از جنایتتان می گوید مسافربری را با F-14 اشتباه گرفتید حال آدم بیشتر به هم می خورد  ...                                  

"An American naval warship patrolling in the Persian Gulf has shot down an Iranian passenger jet after apparently mistaking it for an F-14 fighter."

BBC is the bigest lier ever

?Is this a joke?How could they mistaking a passenger plane for an F-14

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:Iranian,passenger,Persian Gulf,BCC,Lier,murder,flight,American,naval,warship,پرواز 655,مسافر,جنگ,خلیج فارس,مدال افتخار,, :: 14:15 :: توسط : هدی شاه محمدی

              بسم الله الرحمن الرحیم        

این روزها که از زمین و هوا بوی جنایت و شیعه کشی و درگیری به مشام می رسد,دوباره به سراغ کتاب دکتر سروستانی رفتم تا بلکه بین اوراق این کتاب عطری از نشانه های آمدن مولایمان استشمام کنم. به حدیثی رسیدم از امام علی (ع),که در آن شماری از جنایات سفیانی را بر شمرده بودند ...بر خود لرزیدم... در این حدیث نکاتی دیدم که بسیار شبیه به جنایات فرقه  گمراه و جنایتکار سلفیه است,جنایاتی که هم اکنون شاهد آنها هستیم.خدا کمکمان کند....دارند گرم می کنند برای قد علم کردن سرور ملعونشان.

 

هنوز هم با تمام نبودنت,تنها پناهگاه من از این آدمهایی! یا ایها العزیز ...


جنایات بر شمرده از سفیانی در حدیث مولای متقیان علی (ع):

1.دستگیره های اسلام را یکی پس از دیگری نابود می کند,

2.اهل دانش و فضیلت را می کشد,

3.قرآن ها را طعمه حریق می سازد,

4.مساجد را ویران می کند,

5.محرمات را مباح می سازد,

6.دستور ساز و آواز در کوچه و بازار می دهد,

7.فرمان باده نوشی در گذرگاه ها صادر می کند,

8.کارهای ناشایست را مباح اعلام می کند,

9.از انجام فرایض جلوگیری می کند,

10.در گسترش فسق و ستم تلاش می کند,

11.هر لحظه بر طغیان و سرکشی خود می افراید,

12.از روی دشمنی با اهل بیت (ع),هر کس را که نامش: محمد,احمد,علی,جعفر,حمزه,حسن,حسین,فاطمه,زینب,رقیه,ام کلثوم,خدیجه و عاتکه باشد به قتل می رساند,

13.کودکان را جمع می کند, در دیگی با زیتون می سوزاند,

14دو کودک را که حسن و حسین نام دارند,دستگیر کرده,به دار می زند.

عقدالدرر,ص93.

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 تير 1392برچسب:سرباز,سفیانی,امام علی (ع),حدیث,سلفی,سروستانی,شیعه,, :: 17:14 :: توسط : هدی شاه محمدی

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

شعبان کمی آهسته تر من هنوز خوابم

 

این روزهای آخر شعبان دلم عجیب گرفته است,با این انتخابات و بحث های داغ فرصت رجب و شعبان رفت و بعد از آن داغهای دل و غم برادران شیعه من را شوکه کرده. دلم برای خلوت و حرف های دل با خدا تنگ شده,خدایا چرا امام ما نمی آید؟چرا ما شیعیان انقدر تنهاییم؟کاش کلیدها این قفل را اول از همه باز می کردند.ولی خدایا جز خودت هیچ کسی جای این کلید را نمی داند.

قفل را زدی و کلید را در دنیای ما آدم ها پرتاب کردی؟

بلکه شاید روزی مردانی مرد پیدا شوند و پیدایش کنند؟

یا شاید ما قفل زدیم و بعد خودمان را به آن راه!!

هر چه هستیم ,نادمیم, خودت گشایشی کن

یعنی می شود روز 23  این ماه رمضان از آسمانت ندایی بر آوری؟

او منتظر ماست که ما برگردیم...ماییم که در غیبت کبری ماندیم

 

برای دل خسته خودم مناجات شعبانیه را می گذارم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعائى اِذا دَعَوْتُکَ وَ ْسمَعْ

 خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و بشنو دعایم را هنگامى که تو را خوانم و بشنو

 

 نِدائى اِذا نادَیْتُکَ وَ اَقْبِلْ عَلىَّ اِذا ناجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیکَ

 صدایم را هر گاه تو را صدا زنم و رو به من کن هرگاه با تو راز گویم زیرا من به سوى تو گریختم و پیش رویت ایستادم

 

مُسْتَکیناً لَکَ مُتَضرِّعاً اِلَیْکَ راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابى

 در حال بیچارگى و فروتنى به درگاهت و امیدوارم ثوابم را که در پیش تو است

 

وَ تَعْلَمُ ما فى نَفْسى وَ تَخْبُرُ حاجَتى وَ تَعْرِفُ ضَمیرى وَ لا یَخْفى عَلَیْکَ اَمْرُ مُنْقَلَبى وَ مَثْواىَ

 و تو آنچه را من در دل دارم مى دانى و حاجتم را آگاهى و از نهادم باخبرى و سرانجام کار و سرمنزل من بر تو روشن است

 

وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقى واَتَفَوَّه ُبِهِ مِنْ طَلِبَتى وَ اَرْجُوهُ لِعاقِبَتى

 و نیز آنچه را مى خواهم از گفتارم بدان لب گشایم و آن طلبى را که مى خواهم به زبان آرم و امید آنرا براى سرانجام کارم دارم

 

وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُکَ عَلَىَّ یا سَیِّدى فیما یَکُونُ مِنّى اِلى آخِرِ عُمْرى

 اى آقاى من مقدّرات تو بر من جارى گشته در آنچه از من تا آخر عمر سر زند

 

مِنْ سَریرَتى وَ عَلانِیَتى وَ بِیَدِکَ لابِیَدِ غَیْرکَِ زِیادَتى وَ نَقْصى وَ نَفْعى وَ ضَرّى

 چه از کارهاى پنهانم و چه آشکارم و بدست تو است نه به دست دیگرى کم و زیاد شدن و سود و زیان من

 

 اِلهى اِنْحَرَمْتَنى فَمَن ْذَا الَّذى یَرْزُقُنى وَ اِنْ خَذَلْتَنى فَمَنْ ذَاالَّذى یَنْصُرُنى

 خدایا اگر توام محروم کنى پس کیست که روزیم دهد و اگر تو خوارم کنى پس کیست که یاریم دهد

 

اِلهى اَعُوذُبِکَ مِنَ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ

 خدایا پناه برم به تو از خشمت و فرو ریختن عذابت

 

اِلهى اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَاْهِل ٍلِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِکَ

 خدایا اگر من شایستگى رحمت تو را ندارم ولى تو شایسته آنى که از زیاده بخششت به من احسان کنى 

 

اِلهى کَاَنّى بِنَفْسى واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلى عَلَیْکَ فَقُلْتَ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنى بِعَفْوِکَ

 خدایا خود را چنان مى نگرم که گویا در برابرت ایستاده و آن توکل نیکویى که بر تو دارم بر سر من سایه افکنده و تو نیز آنچه را شایسته آنى درباره من فرموده و مرا در سراپرده عفو خویش پوشانده اى

 

اِلهى اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلى مِنْک َبِذلِکَ

 خدایا اگر بگذرى پس کیست که از تو بدین کار سزاوارتر باشد

 

و َاِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجَلى وَ لَمْ یُدْنِنى مِنْکَ عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتى

 و اگر مرگم نزدیک شده و عملم مرا به تو نزدیک نکرده من به ناچار قرار مى دهم اقرار به گناه را وسیله خویش به درگاهت

 

اِلهى قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسى فِى النَّظَرِ لَها فَلَهَا الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها

 خدایا من بر خویشتن ستم کردم در آن توجهى که بدان کردم پس واى بر او اگر نیامرزیش

 

اِلهى لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَىَّ اَیّامَ حَیوتى فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنّى فى مَماتى

 خدایا پیوسته در دوران زندگى نیکى تو بر من مى رسد پس نیکیت را در هنگام مرگ نیز از من مگیر

 

اِلهى کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْن ِنَظَرِکَ لى بَعْدَ مَماتى وَ اَنْتَ لَمْ تُوَلِّنى اِلاّ الْجَمیلَ فى حَیوتى

 خدایا من چگونه مأیوس شوم از اینکه پس از مرگ مورد حسن نظر تو واقع گردم در صورتى که در دوران زندگیم جز به نیکى سرپرستیم نکردى

 

اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِکَ عَلى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ

 خدایا سرپرستى کن کار مرا چنانچه تو شایسته آنى و توجه کن بر من به فضل خویش که همچون گنهکارى هستم که نادانیش سراپا او را فرا گرفته

 

اِلهى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْکَ فى الاُْخْرى

 خدایا براستى تو گناهانى را در دنیا بر من پوشاندى که من به پوشاندن آنها در آخرت محتاج ترم

 

اِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصّالِحینَ

 با اینکه آشکارش نکردى براى هیچیک از بندگان شایسته ات

 

فَلا تَفْضَحْنى یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى رُؤُسِ الاْشْهادِ

 اى خدا پس در روز قیامت در برابر دیدگان مردم مرا رسوا مکن

 

اِلهى جُودُکَ بَسَطَ اََمَلى وَ عَفْوُکَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلى

 خدایا جود و بخششت آرزویم را گستاخ کرده و گذشت تو برتر است از عمل من

 

اِلهى فَسُرَّنى بِلِقاَّئِکَ یَوْمَ تَقْضى فیهِ بَیْنَ عِبادِکَ

 خدایا مرا در آن روزى که میان بندگانت داورى کنى به دیدارت مسرور ساز

 

اِلهى اعْتِذارى اِلَیْکَ اِعْتِذارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرى یا اَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ  اِلَیْهِ الْمُسیئُونَ

 خدایا عذرخواهى من به درگاهت عذرخواهى کسى است که بى نیاز نشده از پذیرفتن عذرش پس عذر مرا بپذیر، اى بزرگوارترین کسى که گنهکاران به درگاهش معذرت خواهى کنند

 

اِلهى لاتَرُدَّ حاجَتى وَ لاتُخَیِّبْ طَمَعى وَ لاتَقْطَعْ مِنْکَ رَجاَّئى وَ اَمَلى

 خدایا حاجتم را باز مگردان و طمعم را به نومیدى مکشان و امید و آرزویم را از درگاهت قطع مفرما

 

اِلهى لَوْ اَرَدْتَ هَوانى لَمْ تَهْدِنى وَ لَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتى لَمْ تُعافِنى

 خدایا اگر خوارى مرا خواسته بودى راهنمائیم نمى کردى و اگر رسوائیم را مى خواستى تندرستیم نمى دادى

 

اِلهى ما اَظُنُّکَ تَرُدُّنى فى حاجَةٍ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى طَلَبِها مِنْکَ

 خدایا گمان ندارم که مرا بازگردانى در مورد حاجتى که عمر خویش را در خواستن آن از تو سپرى کردم

 

اِلهى فَلَکَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً داَّئِماً سَرْمَداً یَزیدُ وَ لا َبیدُ کَما تُحِبُّ و َتَرْضى

 خدایا ستایش خاص توست ستایش ابدى جاویدان همیشگى که فزون شود ولى کم نگردد بدان نحو  که دوست دارى و خوشنود شوى

 

اِلهى اِنْ اَخَذْتَنى بِجُرْمى اَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ اِنْ اَخَذْتَنى ِذُنُوبى اَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ

 خدایا اگر مرا به جنایتم مأخوذ دارى من هم تو را به عفوت بگیرم و اگر به گناهم بگیرى من هم تو را به آمرزشت بگیرم

 

وَ اِنْ اَدْخَلْتَنىِ النّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّى اُحِبُّکَ

 و اگر به دوزخم ببرى بدوزخیان اعلام مى کنم که من تو را دوست دارم

 

اِلهى اِنْ کانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلى فَقَدْ کَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِکَ اَمَلى

خدایا اگر عمل من در جنب اطاعت تو کوچک است ولى آرزویم در کنار امید تو بزرگ است

 

اِلهى کَیْفَ اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْروماً وَ قَدْ کانَ حُسْنُ ظَنّى بِجُودِکَ اَنْ تَقْلِبَنى بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً

 خدایا چگونه من از پیش تو محروم برگردم با اینکه چنان حسن ظنى من به جود و بخششت داشتم که مرا مورد رحمت خویش قرار داده با  نجات بازم خواهى گرداند

 

اِلهى وَ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ اَبْلَیْتُ شَبابى فى سَکْرَةِ التَّباعُدِ مِنْکَ

 خدایا من عمرم را در حرص غفلت از تو سپرى کردم و جوانیم را در مستى دورى از تو از بین بردم و از اینرو

 

اِلهى فَلَمْ اَسْتَیْقِظْ اَیّامَ اغْتِرارى بِکَ وَرُکُونى اِلى سَبیلِ سَخَطِکَ

 خدایا بیدار نشدم در آن روزگارى که به کرم تو مغرور بودم و به راه خشم تو متمایل گشته بودم

 

اِلهى وَ اَنَا عَبْدُکَ و َابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ اِلَیْکَ

 خدایا من بنده تو و فرزند بنده توأم که در برابرت ایستاده و به وسیله کرم توبه درگاهت توسل جویم

 

اِلهى اَنَا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ اُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائى مِنْ نَظَرِکَ وَ اَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ اِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ

 خدایا من بنده اى هستم که مى خواهم از آلودگى آنچه بدان با تو روبرو شدم از بى حیایى خودم در پیش روى تو خود را پاک سازم و از تو گذشت مى خواهم زیرا گذشت وصف شناساى کرم تو است

 

اِلهى لَمْ یَکُنْ لى حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ

 خدایا من آن نیرویى که بتوانم بوسیله آن خود را از نافرمانیت منتقل سازم ندارم

 

اِلاّ فى وَقْتٍ اَیْقَظْتَنى لِمَحَبَّتِکَ وَ کَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ

 مگر در آن وقت که تو براى دوستیت بیدارم کنى و آن طور که خواهى باشم پس تو را سپاس گویم که مرا

 

بِاِدْخالى فى کَرَمِکَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ

 در کرم خویش داخل کردى و دلم را از چرکیهاى بى خبرى و غفلت از خویش پاکیزه ساختى خدایا

 

 اِلهى اُنْظُرْ اِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَ اْستَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَاَطاعَکَ

 خدایا به من بنگر نگریستن کسى که او را خوانده اى و او پاسخت داده و به یارى خویش به کارش واداشته اى و فرمانبریت کرده

 

یا قَریبَاً لا یَبْعُدُ عَنِ المُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ

 اى نزدیکى که دور نگردى از آن کس که بدو مغرور گشته و اى بخشنده اى که بخل نورزد از آنکس که امید نیکیش دارد

 

اِلهى هَبْ لى قَلْباً یُدْنیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْکَ صِدْقُه ُوَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ

 خدایا دلى به من بده که اشتیاقش به تو موجب نزدیکیش به تو گردد و زبانى که صدق گفتارش به سوى تو بالا آید و نظر حقیقت بینى که همان حقیقتش او را به تو نزدیک گرداند

 

اِلهى إنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ اَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ

 خدایا کسى که بوسیله تو شناخته شد گمنام نیست و کسى که به تو پناهنده شد خوار نیست و کسى که تو بسویش رو کنى بنده دیگرى نخواهد بود

 

اِلهى اِنَّ مَنِ نْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنیرٌ وَ اِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یا اِلهى

 خدایا براستی هر کس به تو راه جوید راهش روشن است و هر که به تو پناه جوید پناه دارد و من اى خدا به تو پناه آورده ام

 

فَلا تُخَیِّبْ ظَنّى مِنْ رَحْمَتِکَ و َلا تَحْجُبْنى عَنْ رَاْفَتِکَ

 پس گمانى را که به رحمتت دارم نومید مکن و از مهر خویش منعم مکن

 

اِلهى اَقِمْنى فى اَهْلِ وِلایَتِکَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ اِلهى

 خدایا جاى مرا در میان دوستدارانت جاى آن دسته از ایشان قرار ده که امید افزایش دوستیت را دارند 

 

اِلهى و َاَلْهِمْنى وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلى ذِکْرِکَ وَ هِمَّتى فى رَوْحِ نَجاحِ اَسْماَّئِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ

 خدایا در دلم اندازه شیدایى و شیفتگى ذکر خود را پیاپى و همتم را در نشاط فیروز شدناسمائت  و محل قدست قرار ده

 

اِلهى بِکَ عَلَیْکَ اِلاّ اَلْحَقْتَنى بِمَحَلِّ اَهْلِ طاعَتِکَ و َالْمَثْوَى الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ

 خدایا به حق خودت بر خودت سوگند که مرا به محل فرمانبرداریت جایگاه شایسته اى از مقام خوشنودیت برسانى 

 

فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفْسى دَفْعاً وَ لا اَمْلِکُ لَها نَفْعاً

 زیرا که من قادر بر دفع چیزى از خود نیستم و مالک سودی هم برایش نیستم

 

اِلهى اَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنیبُ

 خدایا من بنده ناتوان گنهکار تو و مملوک زارى و توبه کننده به درگاهت هستم

 

فَلا تَجْعَلْنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ

 پس مرا در زمره کسانى که روى از آنها گرداندى و غفلتشان مانع از گذشت تو گشته قرارم مده

 

اِلهى هَبْ لى کَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاَّءِ نَظَرِها

 خدایا بریدن کاملى از خلق بسوى خود به من عنایت کن و دیده هاى دلمان را به نور توجهشان

 

اِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ

 به سوى خود روشن گردان تا دیده هاى دل پرده هاى نور را پاره کند و به مخزن اصلى

 

الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ

 بزرگى و عظمت برسد و ارواح ما آویخته به عزت مقدست گردد

 

اِلهى وَاجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً

 خدایا قرارم ده از کسانى که او را خواندى و پاسخت داد و در معرض توجه قرارش دادى و او در برابر جلال تو مدهوش گشت و از این رو در پنهانى با او به رازگویى پرداختى ولى آشکارا برایت کار کرد

 

اِلهى لَمْ اُسَلِّطْ عَلى حُسْنِ ظَنّى قُنُوطَ الاْیاسِ وَ لاَ انْقَطَعَ رَجاَّئى مِنْ جَمیلِ کَرَمِکَ

 خدایا به خوش بینى من ناامیدى را مسلط مکن و امیدم را که به  کرم نیکویت دارم قطع مکن

 

اِلهى اِنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنى لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنّى بِحُسْنِ تَوَکُّلى عَلَیْکَ

 خدایا اگر خطاهایم مرا از نظرت انداخته  پس بدان اعتماد خوبى که به تو دارم از من درگذر

 

اِلهى اِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَکارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْیَقینُ اِلى کَرَمِ عَطْفِکَ

 خدایا اگر گناهانم بواسطه بزرگواریهاى لطفت مرا بى مقدار ساخته ولى در عوض یقین به بزرگ توجه تو مرا هشیار کرده

 

الهى اِنْ اَنامَتْنِى الْغَفْلَةُ عَنِ الاِسْتْعِدادِ لِلِقاَّئِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلاَّئِکَ

 خدایا اگر بى خبرى از آماده شدن براى دیدارت مرا به خواب فرو برده ولى در عوض معرفت به بزرگ نعمتهایت مرا بیدار کرده

 

اِلهى اِنْ دَعانى اِلَى النّارِ عَظیْمُ عِقابِکَ فَقَدْ دَعانى اِلَى الْجَنَّةِ جَزیلُ ثَوابِکَ

خدایا اگر بزرگ کیفرت مرا به دوزخ مى خواند ولى در مقابل پاداش فراوانت مرا به بهشت دعوت مى کند

 

اِلهى فَلَکَ اَسْئَلُ وَ اِلَیْکَ اَبْتَهِلُ وَ اَرْغَبُ و َاَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

 خدایا پس از تو خواهم و بسوى تو زارى کنم و بگریم و از تو خواهم که درود فرستى بر محمد و آل محمد

 

وَ اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِکَرَکَ و َلا ویَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لایَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لایَسْتَخِفُّ بِاَمْرِکَ

 

 

 

و مرا از کسانى قرارم دهى که پیوسته به یاد توأند و  پیمانت را نمى شکنند و از شکر تو غافل نشوند و دستور تو را سبک نشمارند

 

اِلهى وَ اَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّکَ الاْبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً

 خدایا برسان مرا به نور درخشان عزتت تا عارف به ذاتت باشم و از غیر تو روگردان باشم

 

وَ مِنْکَ خاَّئِفاً مُراقِباً یا ذَاالْجَلالِ و َالاِْکْرامِ و َصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ

 و از تو ترسان و نگران باشم اى صاحب جلالت و بزرگوارى و درود خدا بر محمد

 

رَسُولِهِ وَ الِهِ الطّاهِرینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً.

 پیامبرش و بر آل پاکش باد و سلام بسیار بر ایشان باد.

 

http://www.bachehayeghalam.ir/articles/cat_02/009349.php

 

دانلود فایل صوتی مناجات شعبانیه در آدرس بالا

 

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 9 تير 1392برچسب:مناجات شعبانیه,غیبت,امام,دعا,, :: 20:15 :: توسط : هدی شاه محمدی

In The Name Of Allah

?Why do they kill us

 

 

Salafists are not human; they are only wild animals who want to destroy the name of Islam with their repellent behavior. They are pretending that they are true Muslims and also the real Islam is what they are showing to the world and with this evil plan, they are showing a terrible and scary picture of Islam to the world. But this is not Islam, they are not Muslims, they are not even humans, what kind of human can kill other people so easily? They are killing children, women and men in Arabic countries just because they are Shia

 

 

 

Why? Why is this happening to Shia? This is happening to Shia because we are telling the truth, we are showing the real faces of Salafism and Zionism, and they can’t tolerate their own faces and they can’t stand the fact that other people, all around the world are getting awake. That’s why they kill us and that’s why they say we are terrorists. They kill people in many countries and they put the blame on Shia and Islam just because they are afraid of us, because they know we know them, they know we show their real faces to the world. salafists are not sunny they just say that they are,the real sunnies are friendly with shia.We are  friends with sunnies but salafists and zions cant tolerate our frindship.They want us to fight all the time

 

 

Why? Why do they do this to people? Why is the USA army in Afghanistan? Why are they in many countries? Why are these terrible things happening to Syrian, Egyptians, Pakestanian and Iraqi people? Why did the USA government and Zionists create the Salafism , Wahhabism and Alqaedeh? What was Sheikh Hassan Shehata’s guilt? Why did they murder him? Is this the human right that they are talking about? Is this the freedom they were suppose to bring for Iraqis? Why can’t they do their own businesses and leave the other countries alone? These are the questions we should ask ourselves

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 8 تير 1392برچسب:shia,salafi,kill,children,USA,army,governments,terrorists,murder,Wahhabism,Zion, :: 15:18 :: توسط : هدی شاه محمدی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید بهشتی از زبان خود ایشان

 

منمحمد حسینی ‌بهشتی كه گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی می‌نویسند. نام اولم محمد و نام‌ خانوادگی تركیبی است از حسینی ‌بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یك منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یك خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یك مكتبخانه در سن چهار سالگی آغاز كردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یك نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی كردند و گفتند كه باید به كلاس ششم برود ولی از نظر سن نمی‌تواند بنابراین در كلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.

از آنجا به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود كه حوادث شهریور 20 پیش آمد، با حوادث شهریور 20 علاقه و شوری در نوجوان‌ها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها كردم به مدرسه صدر اصفهان رفتم برای ادامه تحصیل، چون در این فاصله یك مقدار خوانده بودم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه این سرعت و پیشرفت موجب شده بود كه حوزه آنجا با لطف فراوان با من برخورد كند. در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم كه اجازه بدهند در یك حجره‌ای كه در مدرسه داشتم، شب‌ها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه‌روزی باشم. این را بگویم كه در دبیرستان در سال اول و دوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم ولی در محیط اجتماعی آن روز آموزش زبان انگلیسی بیشتر بود و در سال آخر كه در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یك دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم. یك دوره كامل «دریدر» خواندم و با انگلیسی آشنا شدم.

در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماده در قم بقیه سطح، مكاسب و كفایه را تكمیل كردم و از اول 1326 درس خارج را شروع كردیم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت‌الله محقق داماد می‌رفتم و همچنین درس استاد و مربی بزرگوارم و رهبرمان امام خمینی و بعد درس مرحوم آیت‌الله بروجردی، تعدادی درس مرحوم آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری و تعداد خیلی كمی هم درس مرحوم آیت‌الله حجت كوه‌كمری.

به قم كه آمدم به مدرسه حجتیه رفتم. مدرسه‌ای بود كه مرحوم آیت‌الله حجت تازه بنیانگذاری كرده بودند.

در آن سال‌هایی بود كه استادمان آیت‌الله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال 1327 به فكر افتادم كه تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم. بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه و آمدن به «دانشكده معقول و منقول» آن موقع كه حالا «الهیات و معارف اسلامی» نام دارد. دوره لیسانس را آنجا گذراندم در فاصله 27 تا 30 ، و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخر دانشكده را برای اینكه بیشتر از درس‌های جدید استفاده كنم و هم زبان انگلیسی را اینجا كامل‌تر كنم و با یك استاد خارجی كه مسلط‌تر باشد یك مقداری پیش ببرم. در سال 1329 ، 1330 در تهران بودم و برای تأمین هزینه‌ام تدریس می‌كردم و خودكفا بودم. سال 1330 لیسانس شدم و برای ادامه تحصیل به قم برگشتم و ضمناً برای تدریس در دبیرستان‌ها، به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حكیم نظامی قم مشغول تدریس شدم.

در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم، مقارن بود با اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری مرحوم آیت‌الله كاشانی و مرحوم دكتر مصدق و به صورت یك جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و میتینگ‌ها شركت می‌كردم. در سال 1331 در جریان 30 تیر آن موقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تیر فعالیت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب كه در ساختمان تلگرافخانه بود را به عهده من گذاشتند. به هر حال بعد از كودتای 28 مرداد در یك جمع‌بندی به این نتیجه رسیدم كه در آن نهضت ما كادرهای ساخته شده كم داشتیم، بنابراین تصمیم گرفتیم كه یك حركت فرهنگی ایجاد كنیم و در زیر پوشش آن كادر بسازیم. دبیرستانی به نام دین و دانش در قم تأسیس كردیم و با همكاری دوستان، كه مسؤولیت اداره‌اش مستقیماً به عهده من بود تا سال 1342 كه در قم بودم و همچنان مسؤولیت اداره آن را به عهده داشتم؛ و در ضمن در حوزه هم تدریس می‌كردم و یك حركت فرهنگی نو هم در حوزه به وجود آوردیم و رابطه‌ای هم با جوان‌های دانشگاهی برقرار كردیم پیوند میان دانشجو و طلبه و روحانی را پیوندی مبارك یافتیم.

در سال‌های 1335 تا 1338 دوره دكتری فلسفه و معقول را در دانشكده الهیات گذراندم، در حالی كه در قم بودم و برای درس‌ها و كارها به تهران می‌آمدم.

در سال 1339 ما سخت به فكر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتادیم. مدرسین حوزه جلسات متعددی داشتند برای برنامه‌ریزی نظم حوزه و سازمان‌دهی به حوزه، در دو تا از این جلسات بنده هم شركت داشتم، كار ما در یكی از این جلسات به ثمر رسید و دراین جلسه آقای ربانی شیرازی و مرحوم آقای شهید سعیدی و خیلی دیگر از برادران شركت داشتند، آقای مشكینی و خیلی‌های دیگر. ما در یك برنامه‌ای در طول یك مدتی توانستیم یك طرح و برنامه تحصیلات علوم اسلامی در حوزه تهیه كنیم. در هفده سال این پایه‌ای شد برای تشكیل مدارس نمونه‌ای كه نمونه معروف‌ترش مدرسه حقانیه یا مدرسه منتظریه به نام مهدی منتظر سلام‌الله علیه است. در همان سال‌ها ما در قم به مناسبت تقویت پیوند دانش‌آموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه به ایجاد كانون دانش‌آموزان قم دست زدیم و مسؤولیت مستقیم این كار را، برادر و همكار و دوست عزیزم مرحوم شهید دكتر مفتح به دست گرفتند. سال 42 به تهران آمدم و در ادامه كارها با گروه‌های مبارز از نزدیك رابطه برقرار كردیم. از كارهایی را كه فراموش كردم اگر اشتباه نكرده باشم 41 یا اوایل 42 در یك جشن مبعث كه دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد در سالن غذاخوری برگزار كرده بودند، دعوت كردند كه من درآن روز مبعث سخنرانی كنم. در این سخنرانی موضوعی را من مطرح كردم به عنوان «مبارزه با تحریف یكی از هدف‌های بعثت است» و در این سخنرانی طرح یك كار تحقیقاتی اسلامی را ارائه كردم كه آن سخنرانی بعدها در مكتب تشیع چاپ شد.

مسلمان‌های هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنیانگذارش روحانیت بود كه به دست مرحوم آیت‌آلله بروجردی گذارده شده بود فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققی آمده بودند به ایران باید یك نفر روحانی به آنجا برود. این فشارها متوجه آیت‌الله میلانی و آیت‌الله خوانساری شده بود، آیت‌الله حائری و آیت‌الله میلانی به بنده اصرار كردندكه باید بروید به آنجا، از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیأت‌های مؤتلفه تصویب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعدام انقلابی منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فكر می‌كردند كه به یك صورتی من را از ایران خارج كنند و در خارج مشغول فعالیت‌هایی باشم. البته خود من ترجیح می‌دادم كه در ایران بمانم. مشكل من گذرنامه بود كه به من نمی‌دادند ولی دوستان گفتند از طریق آیت‌الله خوانساری می‌شود گذرنامه را گرفت و در آن موقع این گونه كارها از طریق ایشان حل می‌شد و آیت‌الله خوانساری اقدام كردند و گذرنامه را گرفتند به این طریق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با این آقایان بخصوص آیت‌الله میلانی به هامبورگ رفتم. تصمیم این بود كه مدت كوتاهی آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت برگردم ولی در آنجا احساس كردم كه دانشجویان سخت محتاج هستند به یك نوع تشكیلات اسلامی، هسته اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم و مركز اسلامی هامبورگ سامان گرفت. بیش از 5 سال آنجا بودم كه در طی این 5 سال سفری به حج مشرف شدم، سفری به سوریه، لبنان و آمدم به تركیه برای بازدید از فعالیت‌های اسلامی آنجا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) و امیدوارم هر كجا كه هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعه‌مان بازگردد و سفری هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 48 ، به هر حال كارهای آنجا سر و سامان گرفت و در سال 1349 به ایران برای یك مسافرت آمدم. اما مطمئن بودم كه با این آمدن امكان بازگشتم كم است. در اینجا مدتی كارهای آزاد داشتم كه باز مجدداً قرار شد كار برنامه‌ریزی و تهیه كتاب‌ها را دنبال كنیم بعد مسأله تشكیل روحانیت مبارز و همكاری با مبارزات، بخشی از وقت ما را گرفت. تا اینكه در سال 1355 هسته‌هایی برای كارهای تشكیلاتی به وجود آوردیم و در سال 1356 – 1357 روحانیت مبارز شكل گرفت و همان سال‌ها درصدد ایجاد تشكیلات گسترده مخفی یا نیمه ‌مخفی و نیمه‌ علنی به عنوان یك حزب و یك تشكیلات سیاسی بودیم.

در سال 56 كه مسایل مبارزاتی اوج گرفت، همه نیروها را متمركز كردیم و بحمدالله با شركت فعال همه برادران روحانی در راهپیمایی‌ها و مبارزات انقلاب به پیروزی رسید


ارسال شده در تاریخ : جمعه 7 تير 1392برچسب:بهشتی,دکتر,شهید,, :: 17:28 :: توسط : هدی شاه محمدی

 بسم الله الرحمن الرحیم

تجمع اعضای حزب الله سایبر و فعالان فضای مجازی بهمراه جمعی از دانشجویان و جوانان در اعتراض به جنایات اخیر مزدوران سلفی علیه شیعیان مظلوم مصر و جهان اسلام و بزرگداشت مجاهد شهید “شیخ حسن شحاته” روز یکشنبه ۹ تیرماه از ساعت پنج بعدازظهر تا نماز مغرب و عشاء در مقابل دفتر حافظ منافع مصر در تهران، آدرس: خیابان شریعتی بالاتر از پل رومی کوچه رضایی …

  A formal protest about sheikh hassan shehatas tragic murder ,sunday 5 pm

 against Egyptian interests section in Tehran, address: Shariati St. Pol Romi, Rezai ...



 بسم الله الرحمن الرحیم

شهید نیمه شعبان

In memory of sheikh hassan shehata

خون تو را بر زمین ریختند و پیکرت را همچون مولای تشنه لبمان بر زمین کشیدند.خدا می داند در این روزهای سخت غیبت مولایمان شیعه چقدر باید مورد آزار قرار بگیرد,آیا باید سکوت کرد و هیچ پاسخی به جنایاتشان نداد؟شیخ حسن کاش خونت در رگهای ما شیعیان می جوشید و آخرین فریادت گوش عالم را کر می کرد بلکه بیدار شویم و کاری کنیم.چقدر باید زیبا زیسته باشی که این گونه شهادتی  نصیبت شد,سوزناک و غریبانه.میان آن همه حرامی به چه فکر می کردی شیخ؟خوشا به سعادتت.دعا کن متحد شویم و سنی و شیعه با صدای در گلو شکسته تو فریاد بزنیم.از آن لحظه که مظلومیتت را دیدم آتشی در جانم افتاده,دارم می سوزم و دق می کنم.در دنیایی که پر شده از شعار حقوق بشر مگر چه جرمی داشتی که این گونه وحشیانه خون تو و برادر و یارانت را ریختند؟جشن مولایت را بر نتافتند یا مولایت را؟به این وحشیان بز دل  باید گفت از نام مولایمان که این گونه می هراسید وقتی که بیاید از شمشیر انتقامش به چه کسی پناه می برید؟(البته اگر از خشم مسلمین تا آن روز نسلتان منقرض نشده باشد.)ننگشان باد,نفرین بر مزدوران سلفی.

You can read about sheikh hassan shehata here

http://www.shiachat.com/forum/index.php?/topic/64388-sheikh-hassan-shehate/

در مورد شیخ حسن شحاته بیشتر بدانید:

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/226866/%D8%B1%D8%A4%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B9%D8%AB-%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D8%AF%D9%86%D9%85-%D8%B4%D8%AF-%D9%85%D8%B5%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%85%D8%AD%D8%A8%D9%91-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D9%88%D9%87%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%B9-%D8%A7%D8%B3%D8%AA


درباره وبلاگ
با هر بهانه در غزلهایم تو را تکرار خواهم کرد/ با زنگ نامت ,این سکوت آباد را,آزار خواهم کرد/ نام تو را,تا بام دیوار بلند شهر خواهم برد/ ز آنجا تو را,بر خواب این خوشباوران - آوار خواهم کرد/ هر بار عزمی داشتم,چیزی مرا از کار وا می داشت/ اما,قسم بر نام تو آن کار را این بار خواهم کرد
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان

ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 38799
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1

Alternative content